قسمت این بود که با عشق تو پرواز کنم
و خدا خواست که بیدست و سر، آغاز کنم
پدر! آخر چرا دنیا به ما آسان نمیگیرد؟
غروب غربت ما از چه رو پایان نمیگیرد؟
عالم همه مبتدا، خبر کرببلاست
انسان، قفس است و بال و پر کرببلاست
حسی درون توست که دلگیر و مبهم است
اینجا سکوت و ناله و فریاد درهم است
یک پنجره، گلدانِ فراموش شده
یک خاطره، انسانِ فراموش شده
دین را حرمیست در خراسان
دشوار تو را به محشر آسان
خبر پیچید تا کامل کند دیگر خبرها را
خبر داغ است و در آتش میاندازد جگرها را