مهمون از راه اومده شهر شده آماده
بازم امشب تو حرم غلغله و فریاده
امشب شهادتنامۀ عشاق امضا میشود
فردا ز خون عاشقان، این دشت دریا میشود
بوی بهشت میوزد از کربلای تو
ای کشتهای که جان دو عالم فدای تو
آه از دمی که در حرم عترت خلیل
برخاست از درای شتر بانگِ الرّحیل
توفان خون ز چشم جهان جوش میزند
بر چرخ، نخل ماتمیان دوش میزند!
تا از دل ابر تیره بیرون نشوید
چون ماه چراغ راه گردون نشوید
بازآ که غم زمانه از دل برود
خواب از سر روزگار غافل برود
نمی ز دیده نمیجوشد اگرچه باز دلم تنگ است
گناه دیدۀ مسکین نیست، کُمیت عاطفهها لنگ است
دنیا به دور شهر تو دیوار بسته است
هر جمعه راه سمت تو انگار بسته است
جاده و اسب مهیاست بیا تا برویم
کربلا منتظر ماست بیا تا برویم
هرچند ز غربتت گزند آمده بود
زخمت به روانِ دردمند آمده بود
دلم شور میزد مبادا نیایی
مگر شب سحر میشود تا نیایی