چه سخت است داغ علمدار دیدن
غم یار، در اوج پیکار دیدن
دریغ است در آرزو ماندن ما
خوشا از لب او، فراخواندن ما
افقهای باز و کرانهای تازه
زمینهای نو، آسمانهای تازه
خوشا آن غریبی که یارش تو باشی
قرار دل بیقرارش تو باشی
قدم در دفاع از حرم برندارد
سپاھی که تیغ دودَم برندارد
اگر خواهی ای دل ببینی خدا را
نظر کن تو آیینۀ حقنما را
بخوان هشتمین جلوۀ ربنا را
امام قدر را امیر قضا را
و آتش چنان سوخت بال و پرت را
که حتی ندیدیم خاکسترت را
رسیدم دوباره به درگاه شاهی
چه شاهی که دارد ز شاهان سپاهی...
سلامٌ علی آل طاها و یاسین
سلامٌ علی آل خَیرِ النَّبِیِّین
درختان در آتش، خیابان در آتش
خبر ترسناک است: میدان در آتش
الا رفتنت آیۀ ماندن ما
که پیچیده عطر تو در گلشن ما
لب خشک و داغی که در سینه دارم
سبب شد که گودال یادم بیاید