گواهی میدهد انجیل هم آیات قرآن را
نمیفهمم تقلای مسیحیهای نجران را
میان باطل و حق، باز هم مجادله شد
گذاشت پا به میان عشق و ختم غائله شد
بهجز رحمت پیمبر از دری دیگر نمیآمد
ولو نجرانیان را تا ابد باور نمیآمد
شب همان شب که سفر مبدأ دوران میشد
خط به خط باور تقویم، مسلمان میشد
تا صبح علی بود و مناجات شَبش
در اوج دعا روح حقیقتطلبش
گه احرام، روز عید قربان
سخن میگفت با خود کعبه، زینسان
ناگهان صومعه لرزید از آن دقّ الباب
اهل آبادی تثلیث پریدند از خواب
کویر خشک حجاز است و سرزمین مناست
مقام اشک و مناجات و سوز و شور و دعاست
دل به دریا زد و دل از او کند
گرچه این عشق شعلهور شده بود
شعر از مه و مهرِ شبشکن باید گفت
از فاطمه و ابالحسن باید گفت