آه ای مدینه، شهر رسول امین سلام
مادر سلام، عطر گل یاسمین سلام
عید آمده، هر کس پی کار خویش است
مینازد اگر غنی و گر درویش است
پس تو هم مثل همسرت بودی؟!
دستبسته، شکسته، زندهبهگور
ای نگاه تو کلید بخت خوشاقبالها
کاش دیدارت مُیسَّر بود در این سالها
«اَلا یا اَیها السّاقی اَدِر کأسا و ناوِلها»
که درد عشق را هرگز نمیفهمند عاقلها
آهسته میآید صدا: انگشترم آنجاست!
این هم کمی از چفیهام... بال و پرم آنجاست
وَ قالت بنتُ خَیرِالمُرسَلینا
بِحُزنٍ اُنظُرینا یا مدینا
ای هلالی که تماشای رخت دلخواه است
هله ای ماه! خدای من و تو الله است
دلم میخواست عطر یاس باشم
کنار قاسم و عباس باشم
آمدی و دل ما بردی و رفتی ای ماه!
با تو خوش بود سحرهای «بِکَ یا الله»
عید است و دلم خانۀ ویرانه بیا
این خانه تکاندیم ز بیگانه بیا
یک ماه جرعه جرعه تو را یاد کردهایم
دل را به اشتیاق تو آباد کردهایم
ای جذبهٔ ذیالحجه و شور رمضانم
در شادی شعبان تو غرق است جهانم
از دید ما هر چند مشتی استخوان هستید
خونید و در رگهای این دنیا روان هستید
با نور استجابت و ایمان عجین شدی
وقتی که با ولی خدا همنشین شدی
یاعلیُ یاعظیمُ یاغفورُ یارحیم
ماه رحمت باز رفت و همدم حسرت شدیم