نام گرامیاش اگر عبدالعظیم بود
عبد خدای بود و مقامش عظیم بود
آیینه بود و عاقبت او به خیر شد
دل را سپرد دست حسین و «زهیر» شد
ای حریمت رشک جنّات النّعیم
خطّ تو خطّ صراطالمستقیم
راه گم کردی که از دیر نصاری سر در آوردی
یا به دنبال مسلمانی در این اطراف میگردی
ای آفتاب فاطمه، در شهر ری مقیم
ری طور اهل دل، تو در آن موسی کلیم
از بلبلان هماره پیام تو را شنید
گل، جامه چاک کرد، چو نام تو را شنید
بر روی نیزه ماه درخشان برای چه؟
افتاده کنج صومعه قرآن برای چه؟
رود از جناب دریا فرمان گرفته است
یعنی دوباره راه بیابان گرفته است
در سینه اگرچه التهابی داری
برخیز برو! که بخت نابی داری
صبح صادق که میدمد دل من
سرخوش از بادۀ حضور شود
از بوستان فاطمه، عطر و شمیم داشت
با دوستان فاطمه، لطف عمیم داشت
گذشته چند صباحی ز روز عاشورا
همان حماسه، که جاوید خواندهاند او را
زهیر باش دلم! تا به کربلا برسی
به کاروان شهیدان نینوا برسی
کسی که راه به باغ تو چون نسیم گرفتهست
صراط را ز همین راه مستقیم گرفتهست