با گریه نوشت... با چه حالی میرفت
آن توبهسرشت... با چه حالی میرفت
پس تو هم مثل همسرت بودی؟!
دستبسته، شکسته، زندهبهگور
غم کهنۀ در گلویم حسین است
دم و بازدم، های و هویم حسین است
زیبایی چشمهسار در چشمش بود
دلتنگی و انتظار در چشمش بود
شوریدهسری مسافری دلخسته
مانند نماز خود، شکسته بسته...
سالی گذشت، باز نیامد وَ عید شد
گیسوی مادر از غم بابا سپید شد
روی اجاق، قوری شبنم گذاشتم
دمنوش خاطرات تو را دم گذاشتم
آه ای شهر دوستداشتنی
کوچه پس کوچههای عطرآگین
همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی
چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویی
چه شب است یا رب امشب كه شكسته قلب یاران
چه شبى كه فیض و رحمت، رسد از خدا چو باران