رفتهست آن حماسۀ خونین ز یادها
دارد زیاد میشود ابنزیادها
باید به دنبال صدایی در خودم باشم
در جستجوی کربلایی در خودم باشم
دریای عطش، لبان پر گوهر تو
گلزخم هزار خنجر و حنجر تو
عشق فهمید که جان چیست دل و جانش نیست
سرخوش آنکس که در این ره سروسامانش نیست
دمید گرد و غبار سپاهیان سحر
گرفت قلعۀ شب را طلیعۀ لشکر
تا باد مرکبیست برای پیام تو
با هر درخت زمزمهوار است نام تو
وقتی كه شكستهدل دعا میكردی
سجادۀ سبز شكر، وا میكردی
آتشفشان زخم منم، داغ دیدهام
خاکسترم، بهار به آتش کشیدهام
کسی محبت خود یا که برملا نکند
و یا به طعنه و دشنام اعتنا نکند
زینب فرشته بود و پرخویش وا نکرد
این کار را برای رضای خدا نکرد
بشکستهدلی، شکسته میخواند نماز
در سلسله، دستبسته میخواند نماز
با ذکر حسین بن علی غوغا شد
درهای حرم با صلواتی وا شد
الا که مقدم تو مژدۀ سعادت داشت
به خاکبوسی راهت فرشته عادت داشت
از غیب ترنم حضوری آمد
از قلۀ آسمان چه نوری آمد
کعبه اسم تو، منا اسم تو، زمزم اسم توست
ندبه اسمِ تو، شفا اسم تو، مرهم اسم توست
گفتم از کوه بگویم قدمم میلرزد
از تو دم میزنم اما قلمم میلرزد
کیست این مردی که رو در روی دنیا ایستاده؟
در دل دریای دشمن بیمحابا ایستاده؟
هوا پر شد از عطر نام حسین
به قربان عطر پراکندهاش
الا ای سرّ نی در نینوایت
سرت نازم، به سر دارم هوایت
توبۀ من را شکسته اشتباه دیگری
از گناهی میروم سوی گناه دیگری
شبی که بر سر نی آفتاب دیدن داشت
حدیث دربهدریهای من شنیدن داشت