سپر ز گریه و شمشیر از دعا دارد
مَلَک به سجدۀ او رشکِ اقتدا دارد
قرار بود از این چشمه آب برداریم
نه اینکه تشنه شویم و سراب برداریم
مدینه باز هوای خوشِ بهاری داشت
هوای تازۀ فصل بنفشهکاری داشت
بایست، کوه صلابت میان دورانها!
نترس، سرو رشید از خروش طوفانها!
طنین «آیۀ تطهیر» در صدایش بود
مدینه تشنۀ تکرار ربّنایش بود
من آمدم کلماتت به من زبان بدهند
زبان سادۀ رفتن به آسمان بدهند
در آن نگاه عطشدیده روضه جریان داشت
تمام عمر اگر گریه گریه باران داشت