نمکپروردهات ای شهر من خیل شهیداناند
شهیدانی که هر یک سفرهدار لطف و احساناند
بایست، کوه صلابت میان دورانها!
نترس، سرو رشید از خروش طوفانها!
رها کردند پشت آسمان زلف رهایت را
خدا حتماً شنید آن لحظۀ آخر دعایت را
دلی داشت تقدیم دنیا نکرد
به دریا زد، این پا و آن پا نکرد
پرندهها همه در باد، تار و مار شدند
نگاهها همه از اشک، جويبار شدند
در پیچ و خم عشق، همیشه سفری هست
خون دل و ردّ قدم رهگذری هست