آشفته كن ای غم، دل طوفانی ما را
انكار كن ای كفر، مسلمانی ما را
علی بود و همراز او فاطمه
و گلهای روییده در باغشان
حق میشود انکار و من انگار نه انگار
منصور سرِ دار و من انگار نه انگار
به این آتش برس، هیزم مهیا کن، مهیاتر
گلستانیم ما، در آتش نمرود، زیباتر
تنها نه خلیل را مدد کرد بسی
شد همنفس مسیح در هر نفسی
غسل در خون زده احرام تماشا بستند
قامت دل به نمازی خوش و زیبا بستند