با کلامُ اللهِ ناطق همکلام!
ای سکینه! بر کراماتت سلام!
دیدهام در کربلای دست تو
عالمی را مبتلای دست تو
ای بزرگ خاندان آبها
آشنای مهربان آبها
چشمهایت روضه خوانی میکند
اشکها را ساربانی میکند
خواهرش بر سینه و بر سر زنان
رفت تا گیرد برادر را عنان
عطر او آفاق را مدهوش کرد
دشت و صحرا را شقایقپوش کرد
آینه با آینه شد روبهروی
خوش بود آیینهها را گفتوگوی