صدای جاری امواج، زیر و بم دارد
که رودخانه همین است، پیچ و خم دارد
به واژهای نکشیدهست منّت از جوهر
خطی که ساخته باشد مُرکّب از باور
گرد و خاکی کردی و بنشین که طوفان را ببینی
وقت آن شد قدرت خون شهیدان را ببینی
تيغيم که در فراز، رعبانگيزيم
هنگام فرود، خون دشمن ريزيم
شهید کن... که شهادت حیات مردان است
ولی برای شما مرگ، خط پایان است
زخم ارثیست که در سینۀ ایرانیهاست
کشورم پر شده از داغ سلیمانیهاست
در خودم مانده بودم و ناگاه
تا به خود آمدم مُحرّم شد
این طرفهمردانی که خصم خوف و خواباند
بر حلق ظلمت خنجر تیز شهاباند
روایتی نو بخوان دوباره صدای مانای روزگاران
بخوان و طوفان بهپا کن آری به لهجۀ باد و لحن باران
بایست آنچنان که تا به حال ایستادهای
که در کمال شوکت و جلال ایستادهای
در آیههای نور، مستور است زهرا
نورٌ علی نورٌ علی نور است زهرا
صبحِ تقویم گفت یا زهرا
همه هستیم گفت یا زهرا
بگذر ز خود که طی کنی آن راه دور را
مؤمن به غیب شو که بیابی حضور را
دمید گرد و غبار سپاهیان سحر
گرفت قلعۀ شب را طلیعۀ لشکر
چرا چو خاک چنین صاف و ساده باید مرد؟
و مثل سایه به خاک اوفتاده باید مرد؟
«دیروز» در تصرّف تشویش مانده بود
قومی که در محاصرۀ خویش مانده بود
بال پرواز گشایید که پرها باقیست
بعد از این، باز سفر، باز سفرها باقیست
باز باران است، باران حسینبنعلی
عاشقان، جان شما، جان حسینبنعلی
اینک زمان، زمان غزلخوانی من است
بیتیست این دو خط که به پیشانی من است
با جان و دل آورده اگر آوردهست
خورشید دو تا قرص قمر آوردهست
اگرچه عشق هنوز از سرم نیفتاده
ولی مسیر من و او به هم نیفتاده