ای دل سوختگان شمع عزای حرمت
اشک ما وقف تو و کربوبلای حرمت
نور خدا گرفته فضاى مدینه را
تغییر داده حال و هواى مدینه را
شبی ابری شدم سجاده را با بغض وا کردم
به باران زلال چشمهایم اقتدا کردم
تا یوسف اشکم سَرِ بازار نیاید
کالای مرا هیچ خریدار نیاید
ای دوست ز رحمت، دلِ آگاهم ده
در ماه دعا سیرِ الی اللّهم ده