باید که برای تو سرِ دار بمیرم
یکباره به پایت صد و ده بار بمیرم
میرسد پروانهوار آتشبهجانِ دیگری
این هم ابراهیمِ دیگر در زمانِ دیگری!
آمادهاند، گوش به فرمان، یکی یکی
تا جان نهند بر سر پیمان یکی یکی
از مرز رد شدیم ولی با مصیبتی
با پرچم سیاه به همراه هیأتی
مگر اندوه شبهای علی را چاه میفهمد؟
کجا درد دل آیینهها را آه میفهمد؟
شهر من قم نیست، اما در حریمش زندهام
در هوای حقحق هر یاکریمش زندهام
ای خوشا در راه اقیانوس طوفانی شویم
در طواف روی جانان غرق حیرانی شویم
گر بر سر نفس خود امیری، مردی
ور بر دگری نکته نگیری، مردی
هر زمانی که شهیدی به وطن میآید
گل پرپر شده در خاطر من میآید
با حسرت و اشتیاق برمیخیزد
هر دستِ بریده، باغ برمیخیزد
دست مرا گرفت شبیه برادری
گفتم سلام، گفت سلام معطری
طلوعت روشنی بخشیده هر آیینه ایمان را
نگاهت آیه آیه شرح داده بطن قرآن را