حتی اگر که تیغ ببارد، در بیعت امام حسینیم
ما جرأت زهیر و حبیبیم، ما غیرت امام حسینیم
به سویت آمدهام جذبهای نهان با من
چه کردهای مگر ای شور ناگهان! با من؟
«پدر» چه درد مگویی! «پدر» چه آه بلندی!
نمیشود که پدر باشی و همیشه بخندی
با یک تبسم به قناریها زبان دادی
بالی برای پر زدن تا بیکران دادی
در سکوتی لبالب از فریاد گوشه چشمی به آسمان دارد
یک بغل بغض و تاول و ترکش، یک بغل بغض بیکران دارد
این پرچمی که در همه عالم سرآمد است
از انقلاب کاوۀ آهنگر آمدهست
آتشفشان زخم منم، داغ دیدهام
خاکسترم، بهار به آتش کشیدهام
النّمِر باقر النّمِر برخیز
باز هم خطبۀ جهاد بخوان