تماشا کن تکان شانهها را
حکایت کن غم پروانهها را
زینب اگر نبود حدیث وفا نبود
با رمز و راز عشق کسی آشنا نبود
آوای نسیم و باد و باران
آهنگ قشنگ آبشاران
بهار و باغ و باران با تو هستند
شکوه و شوق و ایمان با تو هستند
گفتیم وقت شادی و وقت عزا، حسین
تنها دلیل گریه و لبخند ما حسین
کاش تا لحظۀ مردن به دلم غم باشد
محفل اشک برای تو فراهم باشد
حق روز ازل کل نِعَم را به علی داد
بین حکما حُکمِ حَکَم را به علی داد
در مأذنه گلبانگ اذان پیدا شد
آثار بهار بیخزان پیدا شد
کیسههای نان و خرما خواب راحت میکنند
دستهای پینهدارش استراحت میکنند
دلش میخواست تا قرآن بخواند
دلش میخواست تا دنیا بداند
در سینه اگرچه التهابی داری
برخیز برو! که بخت نابی داری