غم کهنۀ در گلویم حسین است
دم و بازدم، های و هویم حسین است
صدای بال ملائک ز دور میآید
مسافری مگر از شهر نور میآید؟
محمّدا به که مانی؟ محمّدا به چه مانی؟
«جهان و هر چه در او هست صورتاند و تو جانی»
آسمان ابریست، آیا ماه پیدا میشود؟
ماه پنهان است، آیا گاه پیدا میشود؟
کودکی سوخت در آتش به فغان، هیچ نگفت
مادری ساخت به اندوه نهان، هیچ نگفت
شکست باورت، ای کوه! پشت خنجر را
نشاند در تب شک، غیرت تو باور را
این روزها چقدر شبیه ابوذرند
با سالهای غربت مولا برادرند
چه کُند میگذرد لحظههای دور از تو
نمیکنند مگر لحظهها عبور از تو
در تیررس است، گرچه از ما دور است
این مشت فقط منتظر دستور است
هشدار! گمان بینیازی نکنیم
با رنگ و درنگ، چهرهسازی نکنیم