هميشه بازی دنيا همين نمیماند
بساط غصب در آن سرزمين نمیماند
آه از دمی که در حرم عترت خلیل
برخاست از درای شتر بانگِ الرّحیل
از لحظۀ پابوس، بهتر، هيچ حالی نيست
شيرينیِ اين لحظهها در هر وصالی نيست
غم کهنۀ در گلویم حسین است
دم و بازدم، های و هویم حسین است
یارب به حق منزلت و جاه مصطفی
آن اشرف خلائق و خاتم به انبیا
در تیررس است، گرچه از ما دور است
این مشت فقط منتظر دستور است