باز جاریست خیابان به خیابان این شور
همقدم باز رسیدیم به میدان حضور
آفتابی شدی و چشمانت
آسمان آسمان درخشیدند
گر بر سر نفس خود امیری، مردی
ور بر دگری نکته نگیری، مردی
در خودم مانده بودم و ناگاه
تا به خود آمدم مُحرّم شد
غم کهنۀ در گلویم حسین است
دم و بازدم، های و هویم حسین است
بیا باران شو و جاری شو و بردار سدها را
به پیکارِ «نخواهد شد» بیاور «میشود»ها را
و آتش چنان سوخت بال و پرت را
که حتی ندیدیم خاکسترت را
نمی ز دیده نمیجوشد اگرچه باز دلم تنگ است
گناه دیدۀ مسکین نیست، کُمیت عاطفهها لنگ است
ای هلالی که تماشای رخت دلخواه است
هله ای ماه! خدای من و تو الله است
در تیررس است، گرچه از ما دور است
این مشت فقط منتظر دستور است
آمدی و دل ما بردی و رفتی ای ماه!
با تو خوش بود سحرهای «بِکَ یا الله»
یک ماه جرعه جرعه تو را یاد کردهایم
دل را به اشتیاق تو آباد کردهایم
رسید جمعهٔ آخر سلام قدس شریف
سلام قبلهٔ صبر و قیام، قدس شریف