از کار تو تا که سر درآورد بهشت
خون از مژگان تر درآورد بهشت
توفیق اگر دلیل راهت باشد
یا پند دهندهای گواهت باشد
عاشقان را سر شوريده به پيكر عجب است
دادن سر نه عجب، داشتن سر عجب است!
با خلق اگرچه زندگی شیرین است
ای دوست! طریق سربلندی این است
کمتر کسیست در غم من، انجمن کند
از من سخن بیاورد، از من سخن کند
رفتم من و، هوای تو از سر نمیرود
داغ غمت ز سینهٔ خواهر نمیرود
دوباره بوی خوش مشک ناب میآید
شمیم توست که با آب و تاب میآید
مگذار اسیر اشک و آهت باشیم
در حسرت یک گوشه نگاهت باشیم
در بادیه، گام تا خداوند بزن
خود را به رضای دوست، پیوند بزن
از دوست اگر دوست تمنا نکنی
این پنجره را به روی خود وانکنی
گفتم چگونه از همه برتر بخوانمت
آمد ندا حبیبۀ داور بخوانمت