باز جنگی نابرابر در برابر داشتند
دست امّا از سر چادر مگر برداشتند؟
سحر در حسرت دیدار تو چون ماه خواهد رفت
غروب جمعهای در ازدحام آه خواهد رفت
دوباره روزهای سال شمسی رو به پایان است
ولی خورشید من در پشت ابر تیره پنهان است
بحث روز است صحبت از غم تو
سرخ مانده هنوز پرچم تو
دوباره لرزش دست تو بیشتر شده است
تمام روز تو در این اتاق سر شده است
اجازه هست کنار حرم قدم بزنم
برای شعر سرودن کمی قلم بزنم
به سوگ نخلهای بیسرت گیسو پریشانم
شبیه خانههای خستهات در خویش ویرانم
به روزگار سیاهی که شب حصار نداشت
جهان جزیرۀ سبزی در اختیار نداشت
ای عشق! ای پدیدۀ صنع خدا! علی!
ای دست پرصلابت خیبرگشا! علی!
دلم دلم دلم دلم دلم فرو ریخت
قدحقدح شکسته شد، سبوسبو ریخت
دیدی که چگونه من شهید تو شدم
هنگام نماز، رو سفید تو شدم
دیدیم جهان بیتو به بن بست رسید
هر قطره به موجها که پیوست رسید
تشنهست شبیه ماهی بیدریا
یا آهوی پابسته میان صحرا
شاید که برای تعزیت میآید
تشییع تو را به تسلیت میآید