سکه شدن و دو رو شدن آسان است
آلودۀ رنگ و بو شدن آسان است
بیان وصف تو در واژهها نمیگنجد
چرا که خواهر صبری و دختر نوری
عمری به جز مرور عطش سر نکردهایم
جز با شرابِ دشنه گلو تر نکردهایم
از روی توست ماه اگر اینسان منوّر است
از عطر نام توست اگر گل، معطّر است
مردان غیور قصّهها برگردید
یک بار دگر به شهر ما برگردید
رفتی سبد سبد گل پرپر بیاوری
مرهم برای زخم كبوتر بیاوری
اینان که به شوق تو بهراه افتادند
دلسوختگان صحن گوهرشادند
دختر خورشید و ماه، زهرۀ زهرا
آن که کرامات او گذشته ز احصا
یاعلیُ یاعظیمُ یاغفورُ یارحیم
ماه رحمت باز رفت و همدم حسرت شدیم