مه و خورشید تابیدهست در دست
و صد دریا زلالی هست در دست
بحث روز است صحبت از غم تو
سرخ مانده هنوز پرچم تو
کسی مانند تو شبها به قبرستان نمیآید
بدون چتر، تنها، موقع باران نمیآید
اجازه هست کنار حرم قدم بزنم
برای شعر سرودن کمی قلم بزنم
دلم امسال سامرّایی است و عید غمگین است
میان سفره «سامرّا» نماد هفتمین سین است
عصمت بخشیده نام او دختر را
زینت بخشیده شأن او همسر را
امروز ایلام فردا شاید خراسان بلرزد
فرقی ندارد کجای خاک دلیران بلرزد
دیدی که چگونه من شهید تو شدم
هنگام نماز، رو سفید تو شدم
معنای شکوهِ در قیام است حبیب
پا منبری چند امام است حبیب