من حال پس از سقوط را میفهمم
آشفتهام این خطوط را میفهمم
هميشه بازی دنيا همين نمیماند
بساط غصب در آن سرزمين نمیماند
ای خون تو همچنان نگاهت گیرا
ای جانِ به عرش رفتۀ نامیرا
چه رنجها که به پیشانی تو دیده نشد
که غم برای کسی جز تو آفریده نشد
جانان همه رفتند، چرا جان نرود؟
این آیه به روی دستِ قرآن نرود؟
لالۀ سرخی و از خون خودت، تر شدهای
بیسبب نیست که اینگونه معطر شدهای
از لحظۀ پابوس، بهتر، هيچ حالی نيست
شيرينیِ اين لحظهها در هر وصالی نيست
از درد نبود اگر که از پا افتاد
هنگام وضو به یادِ زهرا افتاد
تا در حریم امن ولا پا گذاشتهست
پا جای پای حضرت زهرا گذاشتهست