باران شده بر کویر جاری شده است
در بستر هر مسیر جاری شده است
گرچه صد داغ و هزاران غم سنگین داریم
چشم امّید به فردای فلسطین داریم
توفیق اگر دلیل راهت باشد
یا پند دهندهای گواهت باشد
داشت میرفت لب چشمه سواری با دست
دشت لبریز عطش بود، عطش... اما دست...
عشق تو در تمامی عالم زبانزد است
بیعشق، حال و روز زمین و زمان بد است
گفتند از شراب تو میخانهها به هم
خُمها به وقت خوردن پیمانهها به هم
با خلق اگرچه زندگی شیرین است
ای دوست! طریق سربلندی این است
در آتشی از آب و عطش سوخت تنت را
در دشت رها کرد تن بیکفنت را
مگذار اسیر اشک و آهت باشیم
در حسرت یک گوشه نگاهت باشیم
در بادیه، گام تا خداوند بزن
خود را به رضای دوست، پیوند بزن
در روزگاران غریبی، آشنا بودى
تنها تو با قرآن ناطق همصدا بودی
از دوست اگر دوست تمنا نکنی
این پنجره را به روی خود وانکنی