شبی هم این دل ما انتخاب خواهد شد
برای خلوت اُنست خطاب خواهد شد
عطش از خشکی لبهای تو سیراب شده
آب از هُرم ترکهای لبت آب شده
این جوان کیست که در قبضۀ او طوفان است؟
آسمان زیر سُم مرکب او حیران است
این چشمها به راه تو بیدار مانده است
چشمانتظارت از دم افطار مانده است
نوربخش يقين و تلقين اوست
هم جهانبان و هم جهانبين اوست
اَلسَّلام ای سایهات خورشید ربّ العالمین
آسمانِ عزّ و تمکین، آفتاب داد و دین
قحطی عشق آمده باران بیاورید
باران برای اهل بیابان بیاورید
دین را حرمیست در خراسان
دشوار تو را به محشر آسان
خبری میرسد از راه، خبر نزدیک است
آب و آیینه بیارید سحر نزدیک است
آنان که مشق اشک مرتب نوشتهاند
با خط عشق این همه مطلب نوشتهاند
ای آنکه نیست غیر خدا خونبهای تو!
خونِ سرشکستهٔ من رونمای تو
باید به قدّ عرش خدا قابلم کنند
شاید به خاک پای شما نازلم کنند
ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی
نروم جز به همان ره که توأم راهنمایی
دنیای بیامام به پایان رسیده است
از قلب كعبه قبلۀ ایمان رسیده است