یک پرده در سکوت شکستم، صدا شدم
رفتم دعای ندبه بخوانم، دعا شدم
بیا که عزم به رفتن کنیم اگر مَردیم
بیا دوباره به شبهای کوفه برگردیم
آن سوی حصار را ببینیم ای کاش
آن باغ بهار را ببینیم ای کاش
خجسته باد قدوم تو، ای که بدر تمامی
فروغ دیدهٔ ما، مهر جاودانهٔ شامی
شراره میکشدم آتش از قلم در دست
بگو چگونه توان برد سوی دفتر دست؟