گم کرده چنان شبزدگان فردا را
خفتیم دو روزه فرصتِ دنیا را
عشق یعنی بَری از غفلتِ خودخواهی شو
هجرت از خود کن و سرچشمۀ آگاهی شو
گریه کن لؤلؤ و مرجان، که هوا دم کرده
چاهِ کوفه عطشِ چشمۀ زمزم کرده
بر قرار و در مدارِ باوفایی زیستی
ای که پیش از کربلا هم کربلایی زیستی
بوی خداست میوزد از جانبِ یمن
از یُمنِ عشق رایحهاش میرسد به من
«بشنو از نی چون حکایت میکند»
شیعه را در خون روایت میکند
کنار دل و دست و دریا، اباالفضل
تو را دیدهام بارها، یا اباالفضل
همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی
چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویی
جاده و اسب مهیاست بیا تا برویم
کربلا منتظر ماست بیا تا برویم
بىسر و سامان توام يا حسين
دست به دامان توام يا حسين