من حال پس از سقوط را میفهمم
آشفتهام این خطوط را میفهمم
ای خون تو همچنان نگاهت گیرا
ای جانِ به عرش رفتۀ نامیرا
جانان همه رفتند، چرا جان نرود؟
این آیه به روی دستِ قرآن نرود؟
نوربخش يقين و تلقين اوست
هم جهانبان و هم جهانبين اوست
از درد نبود اگر که از پا افتاد
هنگام وضو به یادِ زهرا افتاد
دین را حرمیست در خراسان
دشوار تو را به محشر آسان
کارش میان معرکه بالا گرفته بود
شمشیر را به شیوهٔ مولا گرفته بود
ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی
نروم جز به همان ره که توأم راهنمایی
شمیم اهل نظر را به هر کسی ندهند
صفای وقت سحر را به هر کسی ندهند