الهی اکبر از تو اصغر از تو
به خون آغشتگانم یکسر از تو
خورشید! بتاب و برکاتی بفرست
ای ابر! ببار آب حیاتی بفرست
ای ز داغِ تو روان، خون دل از دیدۀ حور!
بیتو عالم همه ماتمکده تا نفخۀ صور
به باران فکر کن... باران نیاز این بیابان است
ترکهای لب این جاده از قحطی باران است
کعبه اسم تو، منا اسم تو، زمزم اسم توست
ندبه اسمِ تو، شفا اسم تو، مرهم اسم توست
نه از لباس کهنهات نه از سرت شناختم
تو را به بوی آشنای مادرت شناختم
با پای سر به سِیْر سماوات میرویم
احرام بستهایم و به میقات میرویم
گفت: ای گروه! هر که ندارد هوای ما
سر گیرد و برون رود از کربلای ما...
شمیم اهل نظر را به هر کسی ندهند
صفای وقت سحر را به هر کسی ندهند