من حال پس از سقوط را میفهمم
آشفتهام این خطوط را میفهمم
ای خون تو همچنان نگاهت گیرا
ای جانِ به عرش رفتۀ نامیرا
جانان همه رفتند، چرا جان نرود؟
این آیه به روی دستِ قرآن نرود؟
برخیز سحر ناله و آهی میکن
استغفاری ز هر گناهی میکن
تا نیست نگردی، رهِ هستت ندهند
این مرتبه با همتِ پستت ندهند
حاجی به طواف کعبه اندر تک و پوست
وَز سعی و طواف هرچه کردهست، نکوست
دیر شد دیر و شب رسید به سر
یارب! امشب نکوفت حلقه به در
از درد نبود اگر که از پا افتاد
هنگام وضو به یادِ زهرا افتاد
امروز ایلام فردا شاید خراسان بلرزد
فرقی ندارد کجای خاک دلیران بلرزد
نور فلک از جبین تابندۀ اوست
سرداریِ کائنات زیبندۀ اوست
عالم از شور تو غرق هیجان است هنوز
نهضتت مایهٔ الهام جهان است هنوز
الهی الهی، به حقّ پیمبر
الهی الهی، به ساقی کوثر
روشن از روی تو آفاق جهان میبينم
عالم از جاذبهات در هيجان میبينم