ما منتظران همیشه مشغول دعا
هستیم شبانهروز در ذکر و ثنا
آهن شدهایم و دلمان سنگ شده
دلسنگی ما بی تو هماهنگ شده
به روز مرگ چو تابوت من روان باشد
گمان مبر که مرا دردِ این جهان باشد
آن کس که تو را شناخت جان را چه کند؟
فرزند و عیال و خانمان را چه کند؟
ای خدا این وصل را هجران مکن
سرخوشان وصل را نالان مکن...
ای خفته شب تیره هنگام دعا آمد
وی نفس جفا پیشه هنگام وفا آمد
اینگونه که با عشق رفاقت دارد
هر لحظه لیاقت شهادت دارد
روزها فكر من این است و همه شب سخنم
كه چرا غافل از احوال دل خویشتنم