شدهست خیره به جاده دو چشم تار مدینه
به پیشوازی تنهاترین سوار مدینه
وقتی کسی حال دلش از جنس باران است
هرجای دنیا هم که باشد فکر گلدان است
این اشکهای داغ را ساده نبینید
بَر دادن این باغ را ساده نبینید
پایان مسیرِ او پر از آغاز است
با بال و پرِ شکسته در پرواز است
عاشقان را سر شوريده به پيكر عجب است
دادن سر نه عجب، داشتن سر عجب است!
رفتم من و، هوای تو از سر نمیرود
داغ غمت ز سینهٔ خواهر نمیرود
آنقدر بخشیدی که دستانت
بخشندگی را هم هوایی کرد