وقتی کسی حال دلش از جنس باران است
هرجای دنیا هم که باشد فکر گلدان است
هنگام سپیده بود وقتی میرفت
از عشق چه دیده بود وقتی میرفت؟
آسمان بیشک پر از تکبیرة الاحرام اوست
غم همیشه تشنۀ دریای ناآرام اوست
این جاده که بیعبور باقی مانده
راهیست که سمت نور باقی مانده
یک دفتر خون، شهادتین آوردند
از خندق و خیبر و حنین آوردند
از هالۀ انتظار، خواهد آمد
بر خورشیدی سوار خواهد آمد
نام تو عطر یاس به قلب بهار ریخت
از شانههای آینه گرد و غبار ریخت
پایان مسیرِ او پر از آغاز است
با بال و پرِ شکسته در پرواز است
هرچند نفس نمانده تا برگردیم
با این دل منتظر، کجا برگردیم؟
آنقدر بخشیدی که دستانت
بخشندگی را هم هوایی کرد