کعبه، یک زمزم اگر در همه عالم دارد
چشم عشّاق تو نازم! که دو زمزم دارد
اینجا گرفتهست مردی بر روی دست آسمان را
مردی که در قبضهٔ خود دارد تمام جهان را
گرفته جان نفسم در ثنای حضرت هادی
دُر سخن بفشانم به پای حضرت هادی
کس بهغیر از تو نخواهم چهبخواهی چهنخواهی
باز کن در که جز این خانه مرا نیست پناهی
ای شیرخدا و اسد احمد مختار
در بدر و احد لشکر حق را سر و سردار
به نسخه نیست نیازی طبیب را ببرید
برای مرگ علی دست بر دعا ببرید
از غربتت اگرچه سخنهاست یا علی
دنیا دگر بدون تو تنهاست یا علی
ای بر تو سلام آمده از داور هستی
بگذشته در آیین نبی از سر هستی
باز روگرداندم از تو، باز رو دادی به من
با همه بیآبرویی آبرو دادی به من
ای بهشتِ قُربِ احمد، فاطمه!
لیلةالقدر محمد، فاطمه!
غم با نگاه خیس تو معنا گرفته
یک موج از اشک تو را دریا گرفته
شیطان به بیت حیّ تعالی چه میکند؟
آتش به گرد خانۀ مولا چه میکند؟
نور «اِقرَأ»، تابد از آیینهام
كیست در غار حرای سینهام؟!