ابرازِ دوستی، به حقیقت زیارت است
آری مرامِ اهل محبت، زیارت است
مه و خورشید تابیدهست در دست
و صد دریا زلالی هست در دست
سال جدید زیر همین گنبد کبود
آغاز شد حکایتمان با یکی نبود
کسی مانند تو شبها به قبرستان نمیآید
بدون چتر، تنها، موقع باران نمیآید
عصمت بخشیده نام او دختر را
زینت بخشیده شأن او همسر را
معنای شکوهِ در قیام است حبیب
پا منبری چند امام است حبیب
ای در تو عیانها ونهانها همه هیچ
پندار یقینها و گمانها همه هیچ
بیهوده مکن شکایت از کار جهان
اسرار نمیشوند همواره عیان
هر منتظری که دل به ایمان دادهست
جان بر سر عشق ما به جانان دادهست
قلبی که در آن، نور خدا خواهد بود
در راه یقین، قبلهنما خواهد بود
مجنون تو کوه را ز صحرا نشناخت
دیوانۀ عشق تو سر از پا نشناخت
ای آنکه دوای دردمندان دانی
راز دل زار مستمندان دانی
ای سرّ تو در سینۀ هر محرم راز
پیوسته درِ رحمت تو بر همه باز
بازآ بازآ هر آنچه هستی بازآ
گر کافر و گبر و بتپرستی بازآ
در ماه خدا که فصل ایمان باشد
باید دل عاشقان، گلافشان باشد