ابرازِ دوستی، به حقیقت زیارت است
آری مرامِ اهل محبت، زیارت است
شنیده بود شهادت طنین گامت را
چه خوب داد خدا پاسخ سلامت را
سبزپوشا با خودت بخت سپید آوردهای
گل به گل هر جا بهاری نو پدید آوردهای
توفان خون ز چشم جهان جوش میزند
بر چرخ، نخل ماتمیان دوش میزند!
مشتاق و دلسپرده و ناآرام
زین کرد سوی حادثه مَرکب را
دل آزاده با خدا باشد
ذکر، نسیان ماسوا باشد
خدایا به جاه خداوندیات
که بخشی مقام رضامندیات
در کالبد مرده دمد جان چو مسیحا
آن لب که زمینبوسی درگاه رضا کرد
بیهوده مکن شکایت از کار جهان
اسرار نمیشوند همواره عیان
خداوندا در این دیرینه منزل
دری نشناختم غیر از در دل
خم کرد پشت زمین را، ناگاه داغ گرانت!
هفت آسمان گریه کردند، بر تربت بینشانت!
از رفتن دل نیست خبر اهل وفا را
آن کس که تو را دید نداند سر و پا را
آقا سلام بر تو و شام غریب تو
آقا سلام بر دل غربت نصیب تو
در آتشی از آب و عطش سوخت تنت را
در دشت رها کرد تن بیکفنت را
سلام ای بادها سرگشتهٔ زلف پریشانت
درود ای رودها در حسرت لبهای عطشانت
هر منتظری که دل به ایمان دادهست
جان بر سر عشق ما به جانان دادهست
قلبی که در آن، نور خدا خواهد بود
در راه یقین، قبلهنما خواهد بود
خدایا دلی ده حقیقتشناس
زبانی سزاوار حمد و سپاس
در ماه خدا که فصل ایمان باشد
باید دل عاشقان، گلافشان باشد