چون گنج، نهان کن غم پنهانی خویش
منما به کسی بی سر و سامانی خویش
آنکه با مرگِ خود احیای فضیلت میخواست
زندگی را همه در سایۀ عزّت میخواست
از «الف» اول امام از بعد پیغمبر علیست
آمر امر الهی شاه دینپرور علیست
این شنیدم که چو آید به فغان طفل یتیم
افتد از نالۀ او زلزله بر عرش عظیم
عمریست که دمبهدم علی میگویم
در حال نشاط و غم علی میگویم
افزون ز تصور است شیداییِ من
این حال خوش و غم و شکیبایی من
اين ماه، ماهِ ماتم سبط پيمبر است؟
يا ماه سربلندى فرزند حيدر است؟
همّت ای جان که دل از بند هوا بگشاییم
بال و پر سوی سعادت چو هما بگشاییم