من كیستم؟ کبوتر بیآشیانهات
محتاج دستهای تو و آب و دانهات
پروانه شد تا شعلهور سازد پرش را
پیچید در شوق شهادت باورش را
آسمان از ابر چشمان تو باران را نوشت
آدم آمد صفحهصفحه نام انسان را نوشت
وقتی نمازها همه حول نگاه توست
شاید که کعبه هم نگران سپاه توست
جگر پر درد و دل پر خون و جان سرمست و ناپروا
شبم تاریک و مرکب لنگ و در سر، مایۀ سودا
امشب شب آدینه و فردا رمضان است
تن در ذَوبان آمد و جان در طیران است
یا مُغِیثَ الْمُذنِبین مُعْطِی السّؤال
یا انیسَ العارفین، یا ذوالجلال
ای از جمال روی تو تابنده آفتاب
وز آفتاب روی تو خورشید در حجاب...
شبی در آبیِ باران رها کردم صدایم را
غریبانه شکستم بغضهای آشنایم را
کنار دل و دست و دریا، اباالفضل
تو را دیدهام بارها، یا اباالفضل
از اشک هوای چشمها تر شده است
ابر آمده است و سایهگستر شده است
جاده و اسب مهیاست بیا تا برویم
کربلا منتظر ماست بیا تا برویم
این جوان کیست كه گل صورت از او دزدیدهست؟
سیزده بار زمین دور قدش گردیدهست
ای آن که به لب نشانده لبخندی را
بشنو ز امام مهربان، پندی را
خورشید هدایت و حیات است امام
سرچشمۀ فیض و برکات است امام
آقا! پدرم! برادرم! مولایم!
هر روز به شوق دیدنت میآیم
میخواهی اگر رزق فراوان برسد
از ابر کرم بارش باران برسد
تا قسمت ماست برگ برگ افتادن
چون غنچه ز بارش تگرگ افتادن
ایمان قدحی زلال از جام علیست
بر شانۀ آسمان رد گام علیست
هرکس که دلش به آسمان پیوستهست
از کوچکی دغدغهها وارستهست
میجویی اگر رسم جوانمردان را
بشنو ز امام، سیرت آنان را
چشمت به پرندهها بهاری بخشید
شورِ دل تازهای، قراری بخشید
در عمر دو روزه خوبرویی بهتر
گر راحت خویش را نجویی بهتر