ما منتظران همیشه مشغول دعا
هستیم شبانهروز در ذکر و ثنا
کربلا
شهر قصههای دور نیست
بی تو چگونه میشود از آسمان نوشت؟
از انعکاس سادۀ رنگینکمان نوشت؟
هر نسیمی خسته از کویت خبر میآورد
چشم تر میآورد، خونِ جگر میآورد
نه فقط سرو، در این باغِ تناور دیده
لالهها دیده ولیکن همه پرپر دیده
نشاط انگیز نامت مینوازد روح عطشان را
تو مثل چشمهای! نوشیده و جوشیده انسان را
اینگونه که با عشق رفاقت دارد
هر لحظه لیاقت شهادت دارد
چرا و چرا و چرا میکشند؟
«به جرم صدا» بیصدا میکشند
یگانهای و نداری شبیه و مانندی
که بیبدیلترین جلوۀ خداوندی