تماشا کن تکان شانهها را
حکایت کن غم پروانهها را
آوای نسیم و باد و باران
آهنگ قشنگ آبشاران
کاش تا لحظۀ مردن به دلم غم باشد
محفل اشک برای تو فراهم باشد
بیا که شیشه قسم میدهد به عهد کهن
که توبه بشکن، اینبار هم به گردن من
از روی توست ماه اگر اینسان منوّر است
از عطر نام توست اگر گل، معطّر است
آن سوی حصار را ببینیم ای کاش
آن باغ بهار را ببینیم ای کاش
در سینه اگرچه التهابی داری
برخیز برو! که بخت نابی داری
مردان غیور قصّهها برگردید
یک بار دگر به شهر ما برگردید