جز تو ای کشتۀ بیسر که سراپا همه جانی
کیست کز دادن جانی بخرد جان جهانی
علی را ذاتِ ایزد میشناسد
اَحد را درکِ احمد میشناسد
بحث روز است صحبت از غم تو
سرخ مانده هنوز پرچم تو
پا گرفته در دلم، آتشی پنهان شده
بند بندم آتش و سینه آتشدان شده
ای که به عشقت اسیر، خیلِ بنیآدماند!
سوختگان غمت، با غم دل خُرّماند
اجازه هست کنار حرم قدم بزنم
برای شعر سرودن کمی قلم بزنم
حمد سزاوارِ آن خدای توانا
کآمده حمدش ورای مُدرِک دانا
نوربخش يقين و تلقين اوست
هم جهانبان و هم جهانبين اوست
دیدی که چگونه من شهید تو شدم
هنگام نماز، رو سفید تو شدم
دین را حرمیست در خراسان
دشوار تو را به محشر آسان
قامتت را چو قضا بهر شهادت آراست
با قضا گفت مشیت که: قیامت برخاست...
زندهٔ جاوید کیست؟ کشتهٔ شمشیر دوست
کآب حیات قلوب در دم شمشیر اوست
ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی
نروم جز به همان ره که توأم راهنمایی