سر میگذارد آسمان بر آستانت
غرقیم در دریای لطف بیکرانت
مه و خورشید تابیدهست در دست
و صد دریا زلالی هست در دست
کسی مانند تو شبها به قبرستان نمیآید
بدون چتر، تنها، موقع باران نمیآید
عصمت بخشیده نام او دختر را
زینت بخشیده شأن او همسر را
معنای شکوهِ در قیام است حبیب
پا منبری چند امام است حبیب
توبۀ من را شکسته اشتباه دیگری
از گناهی میروم سوی گناه دیگری
زمان چه بیهدف و ناگزیر در گذر است
زمان بدون شما یک دروغ معتبر است!