در دل بیخبران جز غم عالم غم نیست
در غم عشق تو ما را خبر از عالم نیست
نی از تو حیات جاودان میخواهم
نی عیش و تَنعُّم جهان میخواهم
خداوندا به ذات کامل خویش
به دریاهای لطف شامل خویش
ای دوای درون خستهدلان
مرهم سینۀ شکستهدلان
ای وجود تو اصل هر موجود
هستی و بودهای و خواهی بود
باز هم اربعین رسیده بیا
باز هم از تو بیخبر ماندم
يك بار ديگر بازى دار و سر ما
تابيده خون بر آفتاب از پيكر ما
هرچند در شهر خودت تنهایی ای قدس
اما امید مردم دنیایی ای قدس