«صبح نزدیک است» پیغامی چنین آورده بود
قاصدی که آسمان را بر زمین آورده بود
در های و هوی باد و در آرامش باران
ریشه دواندم از گذشته تا همین الان
هزار حنجره فریاد در گلویش بود
نگاه مضطرب آسمان به سویش بود
یارب به حق منزلت و جاه مصطفی
آن اشرف خلائق و خاتم به انبیا
میرود از آن سَرِ دنیا خبر میآورد
شعر در وصف تو باشد بال در میآورد
آنسو نگران، نگاه پیغمبر بود
خورشید، رسول آه پیغمبر بود
هر آب که جاری اَست چون خون سرخ است
هر شاخه که سبز بود، اکنون سرخ است