وقتی که شدهست عاشق مولا، حر
ای کاش نمیشد این چنین تنها، حر
با اینکه دم از خطبه و تفسیر زدی
در لشکر ابن سعد شمشیر زدی
وقتی که زمین هنوز از خون دریاست
در غزه، یمن، هرات... آتش برپاست
وقتی که در آخرالزمان حیرانم
وقتی که خودم بندۀ آب و نانم
گر مرد رهی، میان خون باید رفت
از پای فتاده، سرنگون باید رفت
دل زنده شود کز تو حیاتی طلبد
جان باز رهد کز تو نجاتی طلبد