قسمت این بود که با عشق تو پرواز کنم
و خدا خواست که بیدست و سر، آغاز کنم
كوی امید و كعبۀ احرار، كربلاست
معراج عشق و مطلع انوار، كربلاست
ای سفیر صبح! نور از لامکان آوردهای
بر حصار شب دمی آتشفشان آوردهای
کنج اتاقم از تب و تاب دعا پر است
دستانم از «کذالک» از «ربنا» پر است
ابر تیره روی ماه آسمانم را گرفت
کربلا از من عموی مهربانم را گرفت
يك بار ديگر بازى دار و سر ما
تابيده خون بر آفتاب از پيكر ما