تیر نگذاشت که یک جمله به آخر برسد
هیچکس حدس نمیزد که چنین سر برسد
سوختی پیشتر از آن که به پایان برسی
نه به پایان، که به خورشیدِ درخشان برسی
بشکستهدلی، شکسته میخواند نماز
در سلسله، دستبسته میخواند نماز
همهٔ حیثیت عالم و آدم با توست
در فرات نفسم گام بزن، دم با توست
يك بار ديگر بازى دار و سر ما
تابيده خون بر آفتاب از پيكر ما