تیغ است و آتش است و هزاران فدایی است
هر جا که نام اوست هوا کربلایی است
دریای سر نهاده به دامان چاه اوست
مردی که با سکوت خودش غرق گفتگوست
آتشفشان زخم منم، داغ دیدهام
خاکسترم، بهار به آتش کشیدهام
اعماق آیههای یقین را شکافته
نور است و آسمان برین را شکافته